نازنینم نمیدانم چرا امشب بغض تنهایی گلویم را میفشارد حس تنهایی آزارم میدهد همیشه دلم را با هزاران هزار آرزو آرام میکنم امیدم را با نگاه تو اغاز کردم در تاریک ترین لحظات زندگی ام یاد تو همیشه در دلم جاری است یادت مثل رودی است بی پایان در پهنای تپه ها که شرشرش غم های دلم را پاک میکند امشب از دردهایم میگویم؛ میگویم تا بدانی آن هنگام که میگویم دلتنگت شدم ساده از کنار این کلمه عبور نکنی دوست دارم وقتی میگویم دوستت دارم عاشقانه در چشمانم بنگری و بگویی که دوستم داری دیگر از روزها نه از ثانیه ها برایت بگویم روزها سخت و دیر میگذرد اما باور کن ثانیه ها در عشق ما ناتوان شدند ثانیه های ما وقتی با هم به کوی درد و دل میرویم کم میشود بهتر بگویم زمان منتظر ما نیست نمیدانم چرا به این باور رسیدم که تو تک ستاره عشق من هستی و خواهی بود شاید به این دلیل که تو را بهترین معشوق خطاب میکنم اما دوست دارم کلام عاشقانه ام را با یک سوال تمام کنم نازنینم من در دیار عشق در کنار شرشر آبهای روان با رویاهای شیرین منتظر آمدنت میمانم اگر سالهای سال هم بگذرد باز هم منتظرت هستم میخواهم صادقانه بگویی تا ابد با من می مانی؟
قالب وبلاگ : قالب وبلاگ |